چراپسرها عشقوتو سكس ميبينن؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
motmaen bash eshghet male toe
اگر مطمئن باشيد به عشقتون ميرسيد به اين ايمان داشته باشيد عينه عكس بالا بهش ميرسي
وباهاش ازدواج ميكني
بهش ميرسي اطمينان داشته باش
راههای رسیدن به عشق | |
عشق ملاقات مرگ و زندگی است، ملاقاتی در نقطه اوج. فقط در صورت شناخت عشق است که می توان به تجربهی این ملاقات نایل آمد. در غیر اینصورت به دنیا می آیی، زندگی می کنی و می میری، ولی در حقیقت مهمترین تجربهی زندگی را از دست داده ای. تجربه ای که با هیچ چیز جایگزین نمی شود. تو تجربهی حد فاصل مرگ و زندگی را از دست داده ای. تجربهی این حد فاصل، نقطه اوج و حد نهایی تجربیات آدمی است. برای اینکه به آن نقطه برسی بایستی چهار مرحله را همیشه به خاطر داشته باشی. | |
|
حرف دلم به عشق از دست رفتم
مثل چنگيز خان به کشور دلم حمله کردي مثل تيمور خونه ي دلم رو ويران کردي و مثل شاه قاجار تموم امتيازات دلم رو فروختي ! راستي ! چرا اسم تو در تاريخ ثبت نشد؟! واقعاً که بي انصافيه
من به آمار زمين مشكوكم اگر اين شهر پراز آدمهاست؛ پس چرا اين همه دلها تنهاست
بغض شب
بغض شب در گلوی من می شکند و اشک آسمان بر گونه من می بارد . خورشید از قلب من می تابد و ستاره در چشمان من می درخشد . آوای زندگی در گلوی من می نوازد و دریای عشق در سینه من می خروشد . رنگ خوشبختی بر لبهای من می خندد و طعم شیرین هستی از کلام من معنا می یابد . می دانم باور نمی کنی اما من خود خوب می دانم که اگر من نبودم حیات نیز نبود چون نه اشکی بود و نه خنده ای ! نه عشقی بود و نه هیجان و امیدی !
اگر به روزی که جان گرفتی برگردی و اگر بدانی که بدون حضور من می توانی همیشه و تا همیشه در سر سبزی بهشت زندگی کنی بی هیچ دغدغه و نگرانی بی هیچ چشم مراقبی و بی هیچ صدای ظریف آزار دهنده آنوقت باز هم دلت برای تابش نگاهم و خنده لبهای عاشقم تنگ می شود . آنروز دوباره در محضر خداوند از تنهایی گله خواهی کرد و با چشمانی پر امید به دستانش خیره می شوی تا پیکره زیبای مرا ساخته و جان دهد . آن روز خودت با هیجان چشم به صورتم می دوزی تا باز هم برق عشق را در نگاهم ببینی !
خوب فکر کن آیا غیر از این است ؟
پس چرا امروز که در کنار توام . امروز که همراه و عاشق تو هستم دلم را می شکنی و از حماقت از نا برابری و از ضعیف بودنم داد سخن سر می دهی و حق به جانب مرا از لبخند و شادی محروم می سازی !! چرا ؟
چرا مرا کنیزی زر خرید می دانی که تنها حرفه و هنرم پختن و رفتن و بچه داری است ؟ چرا هر روز از مزیت های مجردی و نبود من داد سخن سر می دهی ؟ اگر من نباشم تو زندگی را در زن دیگری جستجو خواهی کرد نه در خودت ! صادقانه بگو به خودت و در تنهایی که آیا غیر از این است ؟
تو از مهریه ام می نالی در حالی که آن روز که چشمانت به چشمانت دوخته بود می گفتی حاضری دنیا را برایم در جامی به هدیه بیاوری ! تو از درد و دل هایم می رنجی در حالیکه روزی تشنه شنیدن تن صدایم بودی ! تو خسته ای می دانم اما نه از من بلکه از خودت و آنچه که هستی !! تو از سختی و بی مهری خودت در رنجی ! کمی با خودت صادق باش مرا خوب ببین من حوایم همانی که در آرزویش دعا می کردی ! من آرزو و رویایی هستم که برای رسیدن به او به آب و آتش زدی !
این درد ودلهای یک زن متاهله ایا واقعا بعد یه مدت عشق توزندگی اینقد کمرنگ میشه؟؟؟
جدایی
شاید بشه گفت جدایی, حسرت دل آدمهاست
درد عشق, غم غربته, این چیزیه که دل آدمهارو می سوزونه
بر خلاف همه که می گن عشق:
دوست داشتن,رسیدن,وصل شدن و... است
من می گم عشق:
نفرت,دورشدن,بریدنه
حتماً می گی چرا؟
نفرت چون بعداینکه عشق رو می فهمی از خودت متنفر می شی
که چرا دیر فهمیدی
نرسیدن به خاطر اینکه عشق یه راهیه که هرچی می ری نمی رسی
یعنی پایانی نداره و بی نهایته
بریدن واسه اینکه اگه کسی بخواد عشق رو بفهمه باید از خودش ببره
ولی بدون عشق نفس کشیدن هم دشواره
دل ساده
دل سپردم، سر به زير انداختم
اين قماري بود و من نشاختم
واي برمـن، ساده بودم باختم
آه!غير از من کسي ديوانه نيست
گريه کردن تا سحر کار من است
شاهد من چشم بيمار من است
فکر مي کردم که او يار من است
نه، فقط در فکر آزار من است
نيت اش از عشق تنها خواهش است
دوستت دارم دروغـي فاحش است
بغض تلخي در گلويـم کرد و رفت
پايـبند جسـت وجويم کرد و رفت
خداحافط
سیل عشق ... عاشق شد و عشق قطره قطره پشت دلش جمع شد !
ویک روز رسید که قلبش ترک برداشت وعشق از شکاف دلش بیرون ریخت !
سیلی از عشق راه افتاد .....
وجهان را عشق برد !!!!
فردای آن روز خدا .. دوباره ... جهانی تازه خلق کرد !
مردم اما نمی دانند
جهان چرا این همه ... تازه است !
نمی دانند
چون ... نمی دانند که هرروز کسی عاشق می شود ... و ..... هرروز سیلی از عشق راه می افتد !
و ... هر روز جهان را عشق می برد
وخدا هرروز جهانی تازه خلق می کند !