تعطیلات تابستونی

سلام خوبین؟خیلی وقته نیومدم نت اصلا حوصله نوشتن ندارم درواقع چیزی ام واسه نوشتن ندارم زندگی خیلی یه نواخت شده بخصوص تواین تابستون.ازسربیکاری روآوردم به فیلم تماشاکردن تازگیارفتم توخط سریالای خارجی بخصوص کره ای وقتم حسابی پرکرده بودن ولی حالا که سریالام تموم شده یه کم بیکارم البته ازهفته جدیدترم تابستونم شروع میشه وخیلی ازوقتم پرمیشه ازوقتی ام امتحانام تموم شده با دوستامم یه باربیشترنرفتیم بیرون اونم همین چندروزپیش بود رفتیم دربندخیلی خوب بودبعدشم دوست پسریکی ازبچه هااومددنبالمون حالا ما۸تادختریم ویه دونه ماشین تصورکنین ماچطوری توماشین جاشدیم خیلی خنده داربودولی رویهمرفته خونش گذشت دلم یه مسافرت توپ میخواداماسربابام شلوغه خلاصه که تابستون توخونه میگذره شایددیربه دیرآپ کنم اماشمافراموشم نکنین.

سوال میخریم نبود؟

سلام دوستان حال واحوالتون چطوره؟مارونمیبینین خوشین؟احوالات ماهم بدنیست خداروشکرمیگذره.امتحاناتم تموم کردم ومنتظرنتیجه هام البته زیادخوب نبودیعنی اصلا ازامتحانام راضی نیستم ازخداکه پنهون نیست ازشماچه پنهون مایه اشتباهی کردیم عین یه موجودی توی گل گیرکردیم جریان ازاین قراره که سرامتحان اولمون که چهارواحدی حسابداری بود یکی ازدوستام که( لعنت خدابراو) زنگ زدکه آره سوالا لورفته وفلان قیمت میفروشن بیاین شریکی بخریم منودوستامم باورنکردیم وبااعتمادبه نفس بالا پیشنهادش ردکردیم ولی بعداز5دقیقه به غلط کردن افتادیم خودمون زنگ زدیم ولی انگاری به دوستم برخورده باشه واسمون طاقچه بالا گذاشت وخلاصه ماروپیچوندمام کرم افتادتووجودمون به هرطریقی بودکسی که سوالارومیفروخت پیداکردیم حالا من دارم باپسره سرقیمت چونه میزنم پسره میگه سوالارو بی خیال کی بریم بیرون!!!!!!اون لحظه میخواستم خفه اش کنم بالاخره بعدازدوروزچونه زدن  به نصف قیمت یعنی 120000 تومن  تونستیم سوالاروبخریم تندخوندیم وحفظ کردیم که شب امتحان خبررسیدکه استادماسوالارو عوض کرده چه حالی بودواقعا چنان شوکی به من واردشده بودکه میخندیدم وهمزمان اشکم میومد آخه 12ساعت مونده به امتحان من چه غلطی بکنم خلاصه هرکس یه گوشه نشست وشروع کردبه خوندن تاصبح بیداربودیم سرامتحانم که استادمون اومدوحسابی روحیه دادکه هرنمره ای بگیرید چه 2 چه 20همون توکارنامه تون میذارم خلاصه امتحان بددادیم واومدیم بیرون وحسرت بچه هایی روخوردیم که  سوالارو خریده بودن وهمه شون 18میشدن ولی یه هفته بعداستاده لورفت وکلی سروصداشدتودانشگاه بی انصاف چندتادرس فروخته بودوبالاخره گندش دراومدامامگه چیکارش میکنن چند ترم اخراج همین چون این خانم قبلا هم اینکارو کرده بود وفقط چندترم معلق شده بودجالبه نه؟اونوقت مادانشجوهای بیچاره تااشتباهی بکنیم پدرمون درمیارن به قول بابام تازه فهمیدیم که دانشگاه ماچه خرتوخریه!تازه فهمیدیم که یه سری استاداهستن که نمره میفروشن!به این شکل:میری پیش استادموردنظریه قیافه مظلوم مثل گربه شرک به خودت میگیری وبه استادمیگی من نمیتونم این درس پاس کنم توش ضعیفم میشه بامن کلاس خصوصی بردارین واستادمحترم هم بامتانت بهت میگه اشکال نداره عزیزم شما انقدربه من بده منم یه نمره خوشگل بهت میدم!!!!!فکرکنیدمنه بیچاره سرنیم نمره مشروط شدم بعدیه عده به همین راحتی نمره میگیرن خداوندلعنتشان کند.خلاصه که الان که خونه ام زدم به بی خیالی میخوام حسابی استراحت کنم.به همه دوتانم سرمیزنم.فعلا بای بای

من مامانم میخوااااااام

من اصلا خجالت نمیکشم که درآستانه ۲۶سالگی انقده دلم واسه مامانم تنگیده که میخوام بزنم زیره گریه من مامانم میخواااااااااااااااام به خداانقدرتواین دوروزه دلم واسش تنگ شده که حدنداره روم نمیشه وگرنه گریه میکردم تازه واسه حفظ روحیه ی خواهری ام بایدجلوی خودم بگیرم من میتونم من قوی ام ولی نه نمیتونم بابا ایها الناس من مامانم میخوام دارم خل میشینم .راستش مامانی رفته ازمادربزرگ که مریضه مراقبت کنه دقیقااز۵شنبه توروخدادعاکنین مادربزرگم حالش زودترخوب بشه تامامانمم زودتربرگرده. مامااااااااااااااااااااااااااااااااااااان

روزمره

سلام دوستای گلم خوبین؟ازاینکه راهنمائیم کردین ممنونم دوستی گفته نقش پدرمادراین وسط چی میشه اوناخودشون میدونن ولی من به عنوان خواهربزرگتراحساس مسئولیت میکنم پدرمادراکمی بچه هاشون لوس میکنن همین باعث میشه خیلی رفتاراشون ندیدبگیرن یادوست دیگه ای گفته مگه خودت کاری نکردی که نمیزاری خواهرتم انجام بده جواش اینکه چون خودم خیلی کاراکردم وضررشم دیدم نمیخوام خواهرمم اشتباهات منوتکرارکنه وصدمه ببینه بی خیال امتحانانزدیکه شایدکمتربیام نت! یه مشکل درسی ام پیداکردم بخاطرش کلی استرس دارم توروخدادعاکنین مشکلم حل شه ویه دوست قدیمی واسم یه پیام گذاشته که ازش سردرنیاوردم اماامیدوارم ازم دلخورنشده باشه چون من واقعاقصدناراحت کردنش نداشتم وقتی پیامش خوندم هوری دلم ریخت اعصابم بهم ریخت احساس کردم بدون اینکه متوجه باشم اشتباهی کردم ولی امیدوارم منو ببخشه!

روزگارمن وخواهرم!

سلام دوستان خوبین؟منم خوبم ممنون الان نزدیک ده روزه که مامان وبابا ازمسافرت برگشتن وتادیروزمهمون داری میکردیم کلی خسته شدیم  ولی بالاخره تموم شد کلی ام سوغاتی گرفتم اکثرالباسای اسپرت ولی خیلی خوشگلن به مامان وبابامم حسابی خوش کذشته میگفتن لبنان خیلی خوشگله ولی هیچ جاکه ایران نمیشه!بعدازیه هفته غیبت یکشنبه رفتم دانشگاه وباخبرخوش امتحان برگشتم این هفته بایددرس بخونم چون امتحان میان ترم که چه عرض کنم آخره ترم 4واحدی دارم استادشم شوخی بردارنیست خلاصه دعاکنین!

این چندوقته خواهرم بدجوری فکرم به خودش مشغول کرده توسنه بدیه بااینکه 14سالشه ولی ازخیلی چیزاسردرمیاره همه اش بخاطردوستای مدرسه اش ماشالله همه چشم وگوششون بازه خواهرمن خیلی ساده است وزودتحت تاثیرقرارمیگیره خیلی نگرانشم مثلا یه فیلمایی بهش توصیه میکنن نگاه کنه که ازاسمش مشخصه چه مزخرفیه هرچی ام سعی میکنم بهش بفهمونم بعضی فیلمابراش مناسب نیست نتیجه عکس میده مثلا همین روزگاره شاهزاده شایدزیادناجورنباشه من خودم خوشم میادولی واقعامناسبه سن خواهرم نیست یه جورایی احساساتش تحریک میکنه به سمت جنس مخالف جذبش میکنه هرکاری کردم این فیلم نبینه فایده نکردنمیخوامم ازفیلم محرومش کنم چون براش جذابترمیشه باهاش میشینم نگاه میکمنم تابامن راحت باشه وخیلی چیزارو ازم مخفی نکنه ولی واقعا دوست ندارم نگاه کنه همه فکروذکرش شده رسیدن به سرووضعش تاجاکلیدیشم بایدمارک دارباشه چه برسه به بقیه خلاصه اگه راهنمایی چیزی ازدستتون برمیاددریغ نکنین.راستی ازشمیم خبرندارین؟

ازدخترخونه تامامان خونه

سلام دوست جونیا چطورین؟

همونطورکه گفته بودم شنبه قراربودبریم باغ یکی ازدوستام صبح ساعت هفت ازتهران راه افتادیم انقدرباروبندیل داشتم که تابرسم ترمینال جونم دراومدتوراهم هی خواهرمحترم نفرین میکردم کیف کولی منودرکمال سخاوت هدیه کرده به جشن نیکوکاری مال خودش نگه داشته اونوقت منه بیچاره بایداونهمه باروبندیل بکنم توساک دستی وبه زورباخودم ببرمش!خلاصه ساعت نه ونیم رسیدیم محل موردنظرواسه سوارشدن به مینی بوسای روستای موردنظر 5تادخترباکلی باروبندیل دورمیدون میدوئیم دنبال مینی بوسه راننده ام نگه نمیداره فکرمیکردمااشتباه میکنیم خلاصه همشهریای دوستمم سوال پیچمون کردن که مهمون کی هستین وسط راه مینی بوس قراضه خراب شد اومدین پائین منودوستام جلوی یه وانت گرفتیم آخه خداواجب کرده بودبه هرقیمتی بودبایدمیرفتیم!حالا وانته نگه داشت مابارمون سنگینه نمیتونیم بدوئیم خانومادوئیدن سوارشدن تازه مارم راه نمیدادن توماشین میگفتن جانیست خوبه حالا ماوانت گرفته بودیم خلاصه منکه کلی باروبندیل دستم بودازیه طرفم داشتم باموبایل حرف میزدم تواون شلوغی هی میرفتم بالا سرمیخوردم میومدم پائین که یه دفعه مینی بوسه روشن شدبازم دوئیدن سمت مینی بوس بالاخره سوارشدیم ولی خدائیش پدرمون دراومدوقتی ام رسیدیم دیدیم یه روستابه معنی واقعیه کوچه های گلی خونه های دربه داغون حالا باغ کجاست بالای روستا!حالا هی بااونهمه وسیله سربالایی میریم نمیرسیم دوستم ماروازیه پرذگاهایی میبردوحشتناک مرگ به چشممون دیدیم چندبارکم مونده بودپرت شیم پائین منم هی به دوستام میگفتم نظرتون درباره گه خوردم چیه نمیدونین چه جوری تائیدمیکردن هرچی به این دوستمون میگفتیم بسه همین جاها بشینیم میگفت مرغ یه پاداره بایدبریم زمینای خودمون بالاخره رسیدیم اماچه رسیدنی اون بالا انقدرسردبودبادش ادمومیبردماهم که صبحونه نخورده بودیم به اینجورکوهنوردیام عادت نداشتیم همونجاازحال رفتیم دوستم انگارنه انگاربچه روستاست بلدنبودآتیش درست کنه بالاخره باکمک هم یه آتیشی به پاکردیم ویه چایی گذاشتیم خوردیم یه دفعه هواابری شد بادبیشتروبیشترمیشد آب گل الودوزیادترمیشد ترسیده بودیم اگه بارون شروع میشدهیچ کاری ازدستمون نمیومدچون نه راه فراری داشتیم نه سرپناهی تازه احتمال سیلم زیادبودبازوسایل جمع کردیم وبرگشتیم پائین دلم میخواست دوستم بکشم پائین هوابهتربودولی این بالا وپائین رفتن دوساعت ونیم وقت ماروهدرداداونم باشکم خالی خلاصه تندی آتیش درست کردیم ویه قلیون داغون داشتیم به زورردیفش کردیم.فکرمیکنین ناهارچی برده بودیم؟حدس شماغلطه مابااعتمادبه نفس بالاجوجه برده بودیم واصلافکرنکرده بودیم چه جوری بایددرستش کنیم چون همیشه باباهامون درست میکردن ومانوش جان میکردیم ولی من ناامیدنشدم وشروع کردم به زغال سرخ کردن به هرکسم یه وظیفه دادم تابالاخره تونستیم یه ناهارخوشمزه بخوریم!دیگه بعده اونم حسابی زدیم ورقصیدیم!وسطی بدمینتون والیبالم بازی کردیم وخلاصه حسابی خوش گذشت جاتون خالی بعدم خسته وکوفته رسیدیم خوابگاه تمام لباسامون شستیم بعدم پریدیم حموم وبعدشم لالا کردیم وکلاس صبحمونم نرفتیم!سه شنبه ام مامی وددی گرامی رفتن سوریه ولبنان خوش بگذرونن منم شدم یک عددمامان نمونه صبحهاساعت 6بیدارمیشم واسه خواهرعزیزترازجان آب پرتقال میگیرم بیدارش میکنم میبرمش مدرسه بعدناهاردرست میکنم واسه برادرمحترم ناهارمیبرم بعدش میرم دنبال خواهرجان میارمش ناهارش میدم  کارای خونه روانجام میدم وخلاصه وقت سرخاروندن ندارم ببخشیداگه بهتون سرنزدم قول میدم کم کم به همتون سربزنم.

شکوفه های بهاری

سلام دوستای گلم.انشالله که خوب و خوش باشین.منم بدنیستم خداروشکر.ممنون از همتون که واسه دوستام دعاکردین دوست اولم که تصادف کرده خداروشکربهوش اومدولی بنده خدا تااالان دوتاعمل کرده یه عمل دیگه ام همین روزاداره خداکنه اینهمه سختی میکشه آخرش کاملا خوب بشه.دوست دومم انقدرتواین چندوقت دنبال دکترخوب واسش گشتیم تانتیجه دادودکتره گفت اصلا معلوم نیست فقط موقع معاینه زیربارحرفه دکتره نری هیچکس نمیفهمه چی شده خلاصه خیالمون راحت شداون دکترقبلی میخواست ازدوستم سوءاستفاده کنه وازش پول بگیره بعضیاچقدرعوضین.شماره دوست پسرشم داده به یکی ازآشناهاش که سرهنگ بازنشسته است تا ازسرش بازش کنه!خلاصه که به خیرگذشت

حالا خودم:ازبعده عیداین جاده بین دانشگاه وتهران انقدرخوشگل شده که حدنداره تمام درختاشکوفه دادن خیلی خوشگلن شکوفه های سفید بنفش وصورتی که فکرکنم واسه هلو باشه خونه های توجاده تماماحیاطشون پره ازاین درختا خوش به حالشون بهشون حسودیم میشه عوضش ماتواین تهران بایدبریم تویه آپارتمان زندانی بشیم تازه خیلی خونمون باحال باشه یه تراس روبه خیابونای دودگرفته تهران داره حالا قراره شنبه بااکیپ دوستام آوارشیم باغ یکی ازبچه های دانشگاه خیلی تعریف میکنه ازباغشون میگه ابشارداره خداکنه فقط هواخوب باشه وگرنه همه برنامه مون بهم میریزه.هفته بعدم امتحان دارم ونمیدونم دقیقاکی وقت میکنم بشینم سردرس.دیگه بیشترازاین نمینویسم چون دکترخانوم میادبه من تهمت روده درازی میزنه پس تا های بعد بای!

چراعاقل کندکاری که بازآردپشیمانی؟

سلام دوستای گلم حالتون چطوره چه خبرا؟دوهفته آپ نکردم ولی الان حسابی پره خبرم البته درباره ی دیگران!!!

اول:یادتونه موقع امتحانایه دوستی داشتم که نصیحتش میکردم بادوست پسرش بهم بزنه چون مامانه پسردوستم نمیخواست این دوست بنده خدای من انقدراحمقه وعشقش فوران کرده که ساعت 7غروب پاشده رفته دیدن دوست پسرش تویکی ازشهرکهای اطراف تهران برگشتن هماناوتصادف توجاده ی خراب اونجام همانا!!شدت تصادف طوری بوده که راننده تاکسی وبغل دستیش درجامیمیرن دوست بیچاره منم ازلای اهن قراضه های ماشین میکشن بیرون!وقتی شنیدم انقدرشوکه شدم که حدنداشت زنگ زدم خونشون حالش بپرسم که خواهرش خیلی بدباهام حرف زدشماره دوستای نزدیکش میخواست که من گفتم ندارم خیلی عصبانین ازدوستاش میگن شماکه میدونستین این باکسی رابطه داره چرابه مانگفتین!!!خلاصه که قراربودمن هماهنگ کنم بریم ملاقاتش که بااین اوضاع ترجیح دادیم فعلاآفتابی نشیم توروخداواسش دعاکنین خداروشکرازآی سی یودرش آوردن امامعلوم نیست بتونه راه بره یانه تازه اگه ام بتونه فقط دوسال بایدفیزیوتراپی کنه خواهرش میگفت سمت چپش کاملا له شده جای سالم توبدنش نیست انقدرحرص خوردم ازدستش آخه بخاطریه پسرخودش به چه روزی انداخت درسش زودترازهممون تموم میکرد حالا معلوم نیست چی بشه هم جسمش ازبین رفت هم آبروش جلوی خانواده اش رفت آخه چراعاقل کندکاری که بازآردپشیمانی؟

دوم:ماجرای دوم واسه دوست دوران دبیرستانمه.این احمقم 5ساله بایه پسره بیکاره بیسوادروانی دوسته این یه سال آخرباهم اختلاف پیداکردن ومدام دعوامیکنن حالا دوستم میخوادقطع رابطه کنه پسره نمیزاره تمام شماره فک وفامیل وهمکاروخلاصه هرکی که بادوستم درارتباطه درآورده مزاحم میشه بهشون تادوستم حرص بده یه کلام میگه من دوست دارم میخوام بگیرمت ولی جالبه که هیچ اقدامی ام نمیکنه واسه خواستگاری.خلاصه دوست احمق من خرمیشه پامیشه باپسره میره خونشون وکاردست خودش میده.4شنبه اخرسال بودکه دیدم موبایلم زنگ میخوره دیدم دوست محترمه باخودم گفتم حتمایااتفاقی افتاده یا کارداره باهام که زنگ زده وگرنه اون بی معرفت ترازاین حرفاست گوشی جواب دادم دیدم داره گریه میکنه که چی مهدی خاک برسرم کرده حالا چیکارکنم گفتم خوب برودکتر.چشمتون روزبدنبنه خانم پ ر د ه ا ش دچارپارگی شده وآسیب دیده یه کم ویتامین وازاینجورچیزابهش دادوگفت برو15روزدیگه بیاچون آخره سال بودوقت نشدبفرستمش پیش یه دکتردرست وحسابی بعده 15روزکه رفت پیشه دکتره گفت که درست وحسابی جوش نخورده ومعلومه حالا اینم گریه شب وروزپدرمنودرمیاره دکتره ام گفته من میتونم عمپلش کنم که درست شه ولی موقع ازدواج ببرنت پیش دکتریاپزشک قانونی میفهمن خلاصه که روزگارمون سیاه شده اصلا تویه شرایط بدی قرارگرفته که قابل توصیف نیست حتی بعضی اوقات میگه نکنه حامله شدم چراشکمم بزرگ شده حالا هی من بشینم توضیح بدم که نمیشه اخه یه ماهم ازماجرانگذشته انقدربچه تورشدکرده که شکمت گنده شده پشت تلفن گریه میکنه توماشین میشینیم گریه میکنه توخیابونبم میزنه زیره گریه امروزم باهم رفتیم پیش پسره که باهم حرف بزنن نمیدونین به خدااگه پسره روببینین ازقیافه اش میفهمین چه آدم قالتاقیه هی ادا درمیاره که من دوست دارم میگیرمت 5سال بازندگی من بازی کردی حالا میگی برو آخه یکی نیست بگه خوب یه غلطی بکن آدم باورش بشه قصدت خیره تواین 5سال عرضه نکرده یه شغل خوب پیداکنه یه پس اندارداشته باشه  خلاصه که پسره بازم دست بردارنیست مدامم به گوشی من زنگ میزنه منم گوشیم خاموش کردم ناراحتم شماره ام دستشه به خداتوکاراین یکی ام موندم به دوستم میگم توچه جوریه اینهمه سال بااین لات بی مصرف دوستی چطوراینهمه بهش اعتمادکردی این ازقیافه اش معلومه چیکاره است ازچشمای زاغش جن میباره خیلی میترسم بلایی سردوستم بیاره روانیه به دوستم میگم بروبه خانوتده ات بگوشرش ازسرت بکنن ابروریزی میشه ها ولی میترسه خانواده اش خیلی متعصبن البته حقم دارن خلاصه واسه اینم دعاکنین.

ازخودم دیگه نمینویسم دیگه خیلی زیادشد خداروشکرکه واسه من همه چی ارومه.خدابه دوستامم کمک کنه

اولین پست سال 1389

به نام خدا

سلام دوستای گلم خوبین؟انشالله که عیدبه خوبی وخوشی گذروندین ازهمه عزیزانی که واسم تبریک عیدگذاشتن تشکرمیکنم منکه همین دیشب ازمسافرت برگشتم وتاالان نتونستم جواب محبتتون بدم انشالله سرفرصت به همه سرمیزنم بخصوص که ازفردادوباره بایدبرم دانشگاه واقعیتش درسته فقط 15-16روزتوتعطیلات وسفربودم ولی احساس میکنم حافظه ام پاک شده نه خونمون یادم میفتادنه رنگ اتاقم نه درس ودانشگاه نه هیچی دیگه البته بگم خیلی ام خوش نگذشتاولی نمیدونم چرااینجوری شدم روزسال تحویل که همه وقتم صرف تزئین سفره هفت سین شدسالم که تحویل شداول بامامانم رفتیم عیددیدنی خونه دوتاازهمسایه که پیرزنن و بچه های بی وفایی دارن یابچه هاشون خارج کشورن اونایی ام که تهرانن اصلا مادربیچاره شون تحویل نمیگرن ای بابا بی خیال بعدم خانوادگی عکس انداختیم فیلمارودیدیم وخوابیدیم صبح ساعت 8-30راه افتادیم سمت شهرستانمون وای جاده انقدربدبودهمینکه ازاستان تهران خارج شدیم کولاک غافلگیرمون کردهمه ماشینا با 20-30کیلومتروفاصله زیادازهم حرکت میکردن هیچکسم زنجیرچرخ نداشت توراهم که خبری ازراهداری نبودنه شنی نه نمکی هیچی نمیریختن وجاده لغزنده بودماشین ماکه دوبارسرخوردوسمت گاردریل منحرف شد خداخیلی بهمون رحم کردیه جاکه 30-40تاماشین بهم زده بودن خلاصه به زحمت خودمون رسوندیم این دوهفته ام بدنگذشت خداروشکراگه اتفاقی ام میفتادمن سعی میکردم عادی برخوردکنم وخلاصه به خودم خوش بگذرونم موفقم بودم وسطای عیدم یه عروسی جالب رفتیم که اونم البته وسط کولاک بودولی خوب بود اول اینکه هتلی که عروسی توش بودجالب وقشنگ بودحیف که هواسردبودونمیشدرفت کناردریاچه ولی کلا خوب بودعروس ودومادم کرولال بودن ولی خیلی شیرین بودن انشالله که خوشبخت بشن سیزده بدرم مشترکا بافامیل پدرومادررفتیم یه جای خوشگل میون کلی درخت که شکوفه کرده بودن یه جای رویایی ولی یه کم سردی هوااذیت کرد ولی بازم میگم خداروشکرخوب وعالی بودمنکه ازشروع سال راضی بودم انشالله آخرسالم همین حرف بزنم یعنی هممون راضی باشیم.  

عیدتون مبااااارک

سلام دوستان گلم.الان که دارم آپ میکنم مشغول تهیه وسایل سفره هفت سینم انشالله عکس سفره روتوسایت میذارم.منم که عینهوبچه ها واسه سفره هفت سین هی ازخودم ذوق دربکنم!!!!!بگذریم راستی دوستای گلم که بهم پیشاپیش عیدتبریک گفتین ممنونم وارزوی بهتریناروبراتون دارم.ودرآستانه سال نوازخدامیخوام اولا سال تحویل خوب وقشنگی به هممون عنایت کنه دوماعیدی پرازخوشی داشته باشیم ودرنهایت سالی پرازخیروبرکت نصیبمون کنه انشالله سال ۸۹سالی به دورازغم وغصه وناخوشی باشه انشااااااااااااااااااااااااااالله.

گلها همه با اذن تو برخواسته اند / از بهر ظهور تو خود آراسته اند

مردم همه در لحظه تحویل ، بی شک / اول فرج تو را از خدا خواسته اند . . .

نوروز ۸۹ مبارک ، به امید ظهور صاحب الزمان

sms های زیبا و جدید ویژه تبریک نوروز 89

چهار دعای برتر لحظه تحویل سال / اول دعا برای ظهور آن بی مثال

دوم تمام ملت بی ضرر و بی ملال / سوم رسیدن ما به قله های کمال

چهارم تمام جیب ها پر از پول ، اما حلال . . .

مجله سایت برای دانلود ها | www.4downloads.ir

سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت
بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام
سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش،
اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام
********سال نو مبارک********

 
  BLOGFA.COM