عشق آسمانی

عاشقانه

عشق آسمانی

عاشقانه

روز مبادا...

وقتی تو نیستی  


نه هست های ما 


چونان که بایدند 


نه باید ها... 

مثل همیشه آخر حرفم 


و حرف آخرم را 


با بغض می خورم 


عمری است 


لبخند های لاغر خود را 
 

در دل ذخیره می کنم : 


باشد برای روز مبادا ! 


اما 


در صفحه های تقویم 

 
روزی به نام روز مبادا نیست 


آن روز هر چه باشد 

 
روزی شبیه دیروز 


روزی شبیه فردا 


روزی درست مثل همین روزهای ماست 


اما کسی چه می داند ؟ 


شاید 


امروز نیز روز مبادا باشد ! 

* * *

وقتی تو نیستی  


نه هست های ما 


چونانکه بایدند 


نه باید ها... 

هر روز بی تو
 

روز مبادا است !  

 

 

۹ ماه گذشت و من تنها کسی هستم که فراموشش نکردم....

درد و دل

دلم دیگر نمی نویسد....

دلم دیگر از دردهای خود نمی نویسد...

قلم اراده ندارم...

قلم جان ندارم....

آن قدر از سردی نوشتم که انگشتانم منجمد شد و من دگر توان برداشتن قلم را ندارم.این قلم که این همه راز دردل نهفته دارد برای دستان من بار سنگینی است.

نمی نویسم....

چه سود که بنویسم...

آیندگان بر نوشته هایم خنده خواهند زد.

کسی مثل من نیست...

دنیای من به رنگ دیگراست...

 

آرزوهای زیادی داشتم...

آرزوهایم بر باد رفت...

نه در دست گنج قارون دارم و نه به زیر پایم قالی سلیمان....

دستان تهی مرا که در دست خواهد گرفت!؟!

قلم نمی خواست بنویسد , اما کلمات پشت سر هم زاده شدند و قلم قابله ای بیش نبود. شاید قصه ای گفته باشم , اما این روایت یک درد است , روایت یک عشق.....

نه خونی ریخته شد و نه ظلمی در کار بود , تنها مرگ آهسته ای بود برای عاشقی دلخسته که.....

                    

            دنیا را جور دیگری می خواست....

آن قدر در رنگین کمان هستی که همه اش تجلی خدا بود به دنبال رنگ آبی عشق گشتم که دلم به هر رنگی آلوده شد.در ادغام رنگهای زیبای خلقت به دل پاک و بی آلایش من , رنگ خاکستری زده شد و تمام هستی مرا فرا گرفت. من از سپیدی دل به خاکستر وجود رسیدم , به رنگ مرگ به دنبال واڑه زندگی بودم ولی به معنای یٲس دست یافتم.داغ تنهایی بر پیشانی ام خورد تا که در این جمعیت سوداگر,  من از دگران متمایز شوم. 

قدر دانی

کسی که زجر کشیده  ... ... ...

    کسی که شیون زده ... ... ...

قدر خوشبختی می دونه

آخه تو .....

     آره تو ......

می دونی ساختن چیه ؟

                  خونه تو ویرونی چیه ؟

می سوزم ولی اگه میون این خاکسترا برج من رسید به هفت آسمون نگو....

نگو خوش شانسم

من فقط جا خالی نکردم . من بودم تو سختی و غم ، تو اشتباه و درست ، جا نزدم  و ...

 عشق شد همسفر من

می تونی ببینی مقصد منو

ای دریغ از تو که من بُردم... و تو

هنوزم داد می زنی جلوی آینه

آینه  و آینه .......... بشکن اون بتُ..............

                      بگیر دست منو بزرگوار ...  بگیر

که همه چی عشق زمین و آسمان هیچ