نگاه کن من چه بی پروا، چه بی پروا
به مرز قصه های کهنه می تازم
نگاه کن با چه سر سختی تو این سرما
برای عشق یه فصل تازه می سازم
یه فصل پاک، یه فصل امن و بی وحشت
برای تو که یه گلبرگ زودرنجی
یه فصل گرم و راحت زیر پوست من
برای تو که با ارزشترین گنجی
نگاه کن من به عشق تو
چه لیلاوار تن یخ بسته ی پروازو می بوسم
بیا گرم کن منو با سرخیه رگهات
من اون رگهای پر آواز و می بوسم
تورو می بوسم ای پاکیزه ی عریان
تورو پاکیزه مثل، مخمل قرآن
طلوع کن من حرارت، از تو میگیرم
ظهور کن من شهامت، از تو میگیرم
بیا هیچ کس مثل من و تو عاشق نیست
مثل ما عاشق و همسایه و همدم
بیا از شیشه سخت و بلند عشق
مثل ارابه ی نور رد بشیم با هم
نگاه کن من چه شبنم وار، چه شبنم وار
به استقبال دستهای خزون می رم
حراصم نیست از این سرمای ویرانگر
برای تو من عاشقانه می میرم
نیمامن پذیرفتم شکست خویش را.........
پند های عقل دور اندیش را.............
من پذیرفتم که عشق افسانه است.....
امشب تولد ۲۰ سال و ۹ ماهگیه مهرنوشمه!!!
اما اون دیگه مال من نیست.
واسم دعا کنین.
سراب رد پای تو..........
کجای جاده پیدا شد......
کجا دستاتو گم کردم.....
که پایان من اینجا شد....
کجایه قصه خوابیدی.....
که من تو گریه بیدارم....
که هر شب حرم دستاتو....
به آغوشم بدهکارم....
تو با دلتنگیایه من....
تو با این جاده هم دستی.....
تظاهر کن ازم دوری...
تظاهر می کنم هستی....
عاشق همیشگیه مهرنوش نیما